سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه از دل برآید
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

حکایت ابوسعید و یک قدم...

روزی ابوسعید ابوالخیر در مسجدی قرار بود صحبت کند، مردم از همه ی روستاهای اطراف بری شنیدن سخنان او هجوم آوره بودند.

در مسجد جایی برای نشستن نبود و عده ای هم در بیرون ایستاده بودند.

شاگرد ابوسعید رو به مردم کرد و گفت: "تو را به خدا از آنجا که هستید یک قدم پیش بگذارید!"

مردم قدمی پیش گذاشتند. سپس نوبت سخنرانی ابوسعید شد. ابوسعید از سخنرانی خودداری کرد و گفت:"من صحبتی ندارم"

اطرافیان حیرت زده علت را پرسیدند و گفتند:"مگر می شود، این همه مردم برای شنیدن سخنان شما آمده اند!"

ولی بازهم ابوسعید بر سر حرف خود ایستاده بود، وقتی با اصرار مستمر اطرافیان مواجه شد گفت:

" همه حرفی که من میخواستم بگویم، شاگردم زد. او گفت: از جایی که ایستاده اید یک قدم پیش بیایید و من نیز این سخن را میخواستم ظرف مدت یک ساعت در لابلای سخنانم به مردم بفهمانم!!"





موضوع مطلب :

          
جمعه 92 تیر 21 :: 11:55 صبح